ثبت خاطرات دختر قشنگم

دلنوشته مامان در روز تولد سال 99

امروز تولدمه، ۴۳ سالگیم تموم شده ، داشتم فکر میکردم به گذر زمان و احساسم. از وقتی ۴۰ سالگی را رد کردم خیلی همه چیزم فرق کرده . دیگه مثل قبل حرفهای بقیه برام مهم نیست و توجهی به قضاوتهای بیخود اطرافیانم ندارم و فقط احساس خودم برام مهمه . امروز داشتم فکر میکردم تنها داشته من ، خانوادم هستن. خواهر ها و برادرم که خدا را شکر و پدر و مادرم که سایشون بالای سرمه ولی خودم یه خانواده جدا و مستقل دارم. یه همسر که دوستم داره و با همه سختیها داریم با هم زندگی می کنیم و یه ثمره زندگی ، که قشنگ ترین لبخند خدا به منه. هانا دختر قشنگ من. خیلی وقته حتی فرصت نکردم یه دلنوشته برای جگر گوشم بنویسم. کار روزمره همه ی توانم را گرفته ولی از این که ذره ذره بز...
20 مهر 1399
1